جدول جو
جدول جو

معنی متجاسر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

متجاسر شدن
جسارت ورزیدن، گستاخ شدن، جسور شدن، متمرد شدن، گردن کشی کردن، عاصی شدن، بی پروایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دنباله یافتن پیاپی شدن: و خبر استیلا ایشان بر بلاد ماورا النهر و استعلا بر عساکری که بحفظ آن نواحی منصوب بودند متواتر شد
فرهنگ لغت هوشیار
تعدی کردن، تهاجم نمودن، از حد گذشتن، بیش شدن، بالا زدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
معتکف شدن، گوشه نشینی اختیار کردن، مقیم شدن (در عتبات عالیات)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تاسی جستن، تاسی کردن، تابع شدن، پیروی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دریغ خوردن، افسوس خوردن، متلهف شدن، محزون گشتن، پژمان شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تحت تاثیر قرار گرفتن، ناراحت شدن، مغموم گشتن، اندوهگین شدن، به فکر فرورفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد